30 Mart 2013 Cumartesi

این ویدئو رو خاله پری حدود دوسال پیش گرفته از تهران مهمون اومده بود خونمون اردبیل اینجا تو حدود دو سال و چند ماهت هست لباس قرمزی که از بانک لی برات خریده بودم پوشیدی لباس برات بزرگ بود چون برای سن چهار سال بود اون لباس رو چند روزی پوشیدی و بعد من گذاشتمش تو کمد واسه وقتی اندازه ات بشه. این روزها که تا دو ماه دیگه چهار سالت تموم می شه همون لباس رو بعضی وقتها موقع مهد رفتن  می پوشی و دیگه کاملا اندازه ات شده. جمله ای که اون روزها افتاده بود دهنت این بود که می اندازمت تو صندوق درشو می بندم یا می گفتی می اندازمت دستشویی درتو می بندم البته من نمی دونم این جمله رو چطوری ساخته بودی چون هیچکدوم ما این حرفو تا به اون زمان بهت نگفته بودیم من از طرز حرف زدن خاله پری خوشم نیومد و بهش گفتم پری چرا اینطوری با بهار حرف می زنی گفت که می خوام حرف بزنه می خوام عصبانی اش کنم حرف بزنه فیلم بگیرم ! به هر حال اینم رو ش اون بود برای به حرف در اوردن تو صدای تلویزیون رو می شنوی تو فیلم، روی کانال بی بی سی هست بعد از لحظاتی هم صدای جارو برقی کشیدن من می آد  

29 Mart 2013 Cuma


این جغدهای کوچولو رو رضا درست کرده با لوله های مقوایی داخل دستمال توالت . به محض اینکه دستمال توالتی تموم می شه بلافاصله اونو می بری پیش رضا و می گی بیا آقا رضا جغد درست کنیم .
اینجا که می نویسم انگار مخاطب ام بهاری هست که خیلی جوونه حدود بیست ساله وقتی که داشتم این وبلاگ رو باز می کردم تو اطلاعات  جی میل ات  سنت رو بیست سال بزرگتر نوشتم تصور بیست سالگی تو قلبم رو پر از شادی میکنه  

افتتاحیه

بهار عزیزم این عکس رو برای افتتاح وبلاگت انتخاب کردم از کلاژی هست که تو دیشب درست کردی گفتی برای آقا رضا درست می کنم . خیلی خوشگل شده منم قبول د ارم. این روش کلاژ درست کردن ایده خودته .کشف کردی که رنگ سفید آبرنگ در واقع کارکرد چسب رو می تونه داشته باشه چون به هیچ کاری نمی اد قبلا برات از این چسب ماتیکی ها گرفته بودم شاید چون رنگ اون چسب هم سفیده این به ذهنت اومده نقاشی رو که می کشی تکه تکه پاره می کنی و بعد قلم مو رو می زنی به  آب و رنگ سفید و می مالی پشت تکه کاغذی که پاره کردی بعد که حسابی پشتش خیس شد می چسبونی به یه صفحه کاغذ بعضا کاغذی که قبلا یه نقاشی دیگه روش کشیدی و بعضی وقتها مثل این عکس، روی تخته نئوپانی که مربعی و کوچیکه و توی وسایلت هست. دیشب که اینو درست کردی خیلی کیف کردم با خودم گفتم نباید بذارم این خاطره های کوچیک از تو لابلای روزها و زمان فراموش بشه واسه همین این وبلاگ رو برات باز کردم از این به بعد از تو و کارهات می نویسم دوستت دارم